روایت های الاحقر

نوشته هایی از این حقیرترین که ان شاءالله مفید فایده باشد برای دنیا و آخرتمان

روایت های الاحقر

نوشته هایی از این حقیرترین که ان شاءالله مفید فایده باشد برای دنیا و آخرتمان

یامبر اکرم (ص) در حدیثی گهربار ‌فرمودند: «قیّد العلم بالکتابه»؛ یعنی علم را با نوشتن به زنجیر بکشید یا به عبارت دیگر در اختیار بگیرید. لذا حقیر که مدتی است یادداشت می کنم نکاتی را که می شنوم در مساجد و حرم های مطهر و از کتاب و...؛ تصمیم گرفته ام در اینجا منتشر کنم ان شاءالله، شاید باقیات الصالحاتی باشد برایم تا خداوند متعال چگونه قضاوت کند.

  • ۰
  • ۰

حافظ امروزی

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس    دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ،گفتا:علیک جانم         گفتم:کجا روی؟ گفت:والله خود ندانم

گفتم:بگیر فالی گفتا:نمانده حالی     گفتم:چگونه ای؟ گفت: دربند بی خیالی

گفتم:که تازه تازه شعروغزل چه داری؟     گفتا:که می سرایم شعر سپید باری

گفتم:زدولت عشق،گفتا: کودتا شد           گفتم:رقیب، گفتا:  آنهم کله پا شد

گفتم:کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟     گفتا:شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو، زخالش، آن خال آتش افروز؟        گفتا:عمل نموده ، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو،ز مویش گفتا که مش نموده     گفتم:بگو، زیارش گفتا ولش نموده

گفتم:چرا؟چگونه؟عاقل شدست مجنون؟   گفتا:شدیدگشته معتاد گرد و افیون

گفتم:کجاست جمشید؟جام جهاننمایش؟ گفتا:خریده قسطی تلویزیون بجایش

گفتم: بگو،ز ساقی حالا شده چه کاره؟     گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو،ز زاهد آن رهنمای منزل         گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم ها                 گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو، ز محمل یا از کجاوه یادی       گفتا: پژو ،دوو ،بنز یا گلف نوک مدادی

گفتم:که قاصدک کوآن باد صبح شرقی گفتا:که جای خود راداده به فکس برقی

گفتم:بیا زهدهد جوییم راه چاره        گفتا:به جای هدهد دیش است و ماهواره

گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد ؟            گفتا:به پست داده ، آورد یا نیاورد؟

گفتم:بگو،زمشک آهوی دشت زنگی  گفتا:که ادکلن شددر شیشه های رنگی

گفتم:سراغ داری میخانه ای حسابی؟    گفت:آنچه بود از دم گشته چلوکبابی

گفتم:بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان          گفتا:نمی هراسی از چوب پاسبانان؟

گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟     گفتا:که جاش دارم و افور با نگاری

گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها          گفتا:به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم:شما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتی؟    گفتا:ندیده بودم هالو به این خرفتی!

  • ۹۷/۰۸/۲۶
  • حسن حیدری باقرآبادی

نظرات (۱)

  • حسن مجیدیان
  • سلام
    عالی و بامزه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی